خواب هايم فيروزه اي شده است آبي يِ آبي گردنبند فيروزه بر گردن ِخيالم خو مي گيرد با تسبيحِ خيالت مي بوسد مي بويد عطر خوش ِ آغوشِ فيروزه اي يَم را مي فشارد در دست تو مي ستايد بر سينه ي من چه معجزه ي فيروزه اي ست ما را از چشم حسودِ روزگار نگه مي دارد
آخرین جستجو ها